عشق لات 18+
تا خرخره خورده بودیم... مست مست... روبروم نشسته بود و زل زده بود به چشام... وقتی تو چشاش نگاه کردم فهمیدم یه چیزی میخواد بهم بگه ولی نمیتونه... همه کاراشو زیر نظر داشتم... احساس می:ردم آروم و قرار نداره... خیلی بیتابی میکرد...
از رفتارش میشد حس کرد که یه منظوری داره... ولی خوب جلوی اونهمه آدم که نمیشد... نگاههامون به هم دوخته شده بود... دیگه جفتمون داشتیم دیوونه میشدیم...
دلو زدم به دریا و دستشو گرفتم و از خونه زدیم بیرون... محوطه باغ خیلی شلوغ بود. بردمش پشت یه درخت... جایی که هیچ مزاحمی نباشه... بیمقدمه شلوارشو از پاهاش درآوردم... بلندش کردم... تو چشاش نگاه کردم و بهش گفتم: «ای خاک تو اون سرت کنن که هنوزم وقتی میخوای بشاشی، من باید بیام سرپا نگرت دارم...»
خواب 18+
دو نفر دختر خوشتیپ و سوسول! / دوش از دردسر مشق نجاتم دادند!
دست و پایم بگرفتند و سوارم کردند! / پفک و بستنی و ماچ پر آبم دادند!
توی این منظومهی شهری چه تماشاکردیم! / آن دو باهم جملگی شکلاتم دادند!
آب انگور و هویج و کیوی و آب انار / آنقدر بود که انگار فراتم دادند!
تا سر صبح خرامان همه جارا گشتیم! / صبح یک بربری و چای و نباتم دادند!
سفر علمی! و رویایی ما گشت تمام! / جملهای فحش از کلماتم دادند!
چون به خود آمدم از دیدن آن خواب لذیذ! / صبح ظاهر شده بود بس که تکانم دادند!
مادرم گفت بلند شو که کلاست دیر است / پس از آن لقمهای از نان بیاتم دادند!
اشک از دیده چکید و مخ من تیر کشید! / چو به من توی کلاس ریز نمراتم دادند
|